مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز | ||
به مناسبت دهه فرهنگ رضوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با همکاری اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سقز ، نمایشگاهی از آثار هنری ، ادبی و کتاب کودکان را از 27 خرداد ماه لغایت 1 تیر برگزار می کند ، علاقه مندان به بازدید از این نمایشگاه در دو نوبت صبح و عصر می توانند به آدرس برگزاری نمایشگاه واقع در بلوار شهید بهشتی -مجتمع فرهنگی و هنری سقز مراجعه کنند . لازم به ذکر است این نمایشگاه صبح روز 27/03/91 با حضور امام جمعه ی محترم شهرستان سقز و تنی چند از مسولین ادارات و مربیان و اعضای مرکز شماره یک و دو افتتاح گردید . [ یکشنبه 91/3/28 ] [ 9:8 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
نویسنده با شروع داستان سهراب تو باید بزرگ طایفه شوی داستان را شروع کرده ماجرای سرنوشت شخصیت اصلی که سهراب می باشد ، با شیوه ای فصیح و رسا و روان و استفاده از شخصیتهای فرعی رستم و وسهراب ، امپراطور ، حسنی ، گنجشکک ، ماه پیشونی ، نمکی ، قایم باشک ، سیمرغ ، بهزاد ، اسب کیخسرو و قصه بازی ، سهراب را وارد دل قصه ها کرده که هر کتاب بازگو کننده ی شخصیتها قصه و سرنوشتهای آنان است. هرکسی سرنوشتی دارد و هرکه به کار خود سرگرم است ، وضعیت خوب و بد بودن شرایط زندگی به خود فرد برمی گردد. هیچ چیز تغییر نمی کند همه چیز سر جایش است و این خود افراد است که باید بتواند با سرنوشت و فراز و نشیبهای زندگی ، دست و پنجه نرم کنند بعضی اشخاص در مادیات غرق می شوند، که انسانیت را فراموش می کنند. و فقط به خود اندیشند.و برایشان مهم نیست دیگران به چه سرنوشتی مبتلا می شوند ، و چه عواقب بدی در مسیر زندگیشان قرار می گیرد ، شخصیت اصلی داستان با داستانهایی که پدربزرگ برایش تعریف کرده ، سفر می کند و وارد دل قصه ها می شود ، شاهد سرنوشت و زندگی آنها است .بعضی وقتها فهمیدن انسانها برای چرایی مسئله یا حل مسئله آنها را با مشکلات روبرو می کند ،که باید بتوانند با راهکردها مسیر عبور را فراهم کند. و به این امر برسند که هر کاری راهی دارد ، زندگی کردن با قصه ها ، و کتابها و دل دادن به آنها ، انسانها یی را که خود را فراموش کرده اند ، به دنیای واقعی که هستند و باید باشند برمی گرداند ، کتاب وقت قصه من را صدا کن ، بیان زندگی فردی را اشاره می دهد که پدرش فوت کرده و مادرش از کشور کانادا برگشته، که علاوه بر شرکت در تشییع جنازه ی شوهرش ،به مطالب درج شده در وصیت نامه آگاه باشد . و پسر و نوه اش را باخود از کشور ایران خارج کند وپسرش مادر سهراب را طلاق داده و همراه با فرزند و نوه اش به کانادا برگردند . و به امورات زندگی و راه اندازی پمپ بنزینی که در آنجا داشت ، بپردازد . و چون مادرسهراب وطن خود را دوست داشت و به خاکش و ملیتش ایمان داشت تحت هیچ شرایطی حاضر نبود کشورش را ترک کند و برای زندگی کردن دائمی به خارج از کشور سفر کند . از آن طرف بهزاد پدر سهراب با وسوسه هایی که ماه بانو مادر بهزاد در دلش انداخته بود ، بهزاد را آماده کرد که بتواند زنش را طلاق بدهد و پسرش سهراب را از مملکت خارج کند و با ماه بانو برای همیشه در کانادا زندگی کنند ، سهراب در لابلای قصه هایی که با آن زندگی می کرد ، در پی راه حل مشکل بود ، و مدام در قصه ها سفر می کرد. تا با درس گرفتن ازشخصیتهای داستان ، زندگی خانوادگی خود را حفظ کند و برای همیشه این پیوند اصیل خانوادگی پایدار و مستحکم بماند و تحت هیچ شرایطی هیچ چیز و هیچ کس نتواند، برای از هم پاشیدگی خانواده اش قدمی بردارد . در آخرین لحظه بهزاد پدر سهراب به یاد قصه های پدرش می افتد که در کودکی برایش تعریف می کرد و در آن لحظه در قصه ها گم شد، به پدرش گفت کاش زنده می ماندی و برایم قصه تعریف می کردی و مثل همیشه خوب به قصه هایت گوش می دادم ، پدرش برای لحظه ای به ذهنش آمد و به او گفت : همه ی این قصه ها که برای سهراب تعریف کرده بودم برای تو هم ،تعریف کرده بودم ، و لی تو آنها را فراموش کردی ، اما سهراب نه تنها فراموش نکرد بلکه با قصه ها زندگی کرد. و با کمک قصه های کتابها ، می خواست مادرش فریبا را از این همه ترس و اضطراب و دوری از فرزندش را نجات دهد. و او را به زندگی امیدوار کند . بهزاد به خود آمد و با تداعی شدن قصه های دوران کودکیش خود را که گم کرده بود دوباره بازیافت ،و این شروع خوبی بود برای پایدار بودن خانواده اش و جلوگیری از ، از هم پاشیدگی زندگیشان. کتاب از لحاظ ظاهری و طرح روی جلد مناسب گروه سنی د و ه می باشد و به لحاظ محتوایی با خواننده ی خود ارتباط برقرار کرده ، سیر ارائه ی داستان منطقی و جذاب بود . نویسنده با رعایت آستانه ی ظرفیت مخاطبان گروه سنی ، خوب توانسته است با مخاطب ارتباط برقرار کند و تاثیرات مثبتی ارائه دهد . پیوند بین داستان و مخاطب تاثیر گذار بود ه ،از لحاظ فونت مناسب ، قیمت مناسب و تصویر روی جلد با محتوای کتاب هماهنگی دارد . جنس جلد گلاسه و صفحات مرغوب است . شماره صفحه و شناسنامه رعایت شده است و سفید خوانی نیز رعایت شده است . قیمت کتاب نیز مناسب است عنوان کتاب با موضوع داستان سنخیت دارد خط عنوان کتاب گیرا است از نظر محتوایی مکان و زمان داستان معلوم است ،و به ملیت اشاره شده است ، شخصیت پردازی داستان خوب بوده و آخر داستان خوب جمع بندی شده ، شخصیت اصلی حضور داشته و هیجان کافی برای ادامه ی داستان در مخاطب ایجاد می کند، وشخصیت های قصه ها ، از بکار بردن جملات نامناسب،خطاب به دیگر شخصیتهای داستان پرهیز کرده اند ونقش راهنما گری در ارتباط با دیگرعناصرمنفی داستان داشته اند. اتفاقات داستان در ارتباط با یکدیگر هستند ، موضوع کتاب خوب و یکدست وبا زبان غیر مستقیم مخاطب را به خود جذب کرده و در مخاطب هیجان و احساس و لذت مطالعه را ایجاد می کند . زبان متن ساده و قابل فهم و مناسب گروه سنی است .نوع و شیوه ی مطرح کردن داستان که نویسنده خواسته با عناوین و اسمهای اشاره شده باعث ارتباط و جذابیت داستان بوده باشد ،مناسب است .نویسنده دررسیدن پیام به مخاطب موفق بوده و در ارائه ی مطالب از طرح نو استفاده کرده ودر بیان داستان موفق بوده است . داستان بصورت تخیلی و اقعی روایت شده است،موضوع داستان علیرغم تکراری بودن به دلیل اینکه این موضوع در زندگی روزمره جامعه امروز ما بسیارتکرار می شود موضوع تازه وبکر نیست،اما نویسنده با بیان خلاقانه خود وبا آوردن داستانهای قدیمی در متن محتوای داستان خود،موضوع قصه را از تکراری بودن دور کرده است .به قلم : پروین فرخی / مسوول مرکز شماره 2 سقز . [ شنبه 91/3/20 ] [ 11:26 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
رمانی با دو پیرنگ : رمان جزیره اثر داریوش عابدی را می توان رمانی با دو طرح داستانی خواند ،یکی نجات یک قایق که میراث پدر تلقی می شود و دیگری فضای جادویی داستانهای دزدان دریایی . در این رمان همه چیز حول تلاش و مقاومت اشکان ، شخصیت نوجوان رمان برای جلوگیری از فروش قایق پدرش و نجات آن شکل گرفته است . زندگی ساحل نشینان ، وابستگی مردم جزیره نشین به صید ، مسایل جانبی مثل رفتار و شیوه ی زندگی و عادات مردم جزیره در بخش اول داستان بخوبی نشان داده شده و باور پذیر و جذاب است . از ویژگیهای مثبت صفحات آغازین کتاب توصیفات دقیق و کنش گرا همراه با رویکرد داستانی مناسب است که به شیوه ای واقع گرایانه و منطقی و تصویری حفظ شده است اما در ادامه ی داستان این نگاه واقع گرایانه بر تمام متن تسلط پیدا نمی کند و هنگام که با افسانه و جادو توام می شود منطق و باور پذیری داستان را کمرنگ می کند .داستان جزیره با قرار گرفتن اشکان ، قهرمان اصلی داستان ، بر دو راهی رفتن به شهرک ساحلی یا ماندن جهت نجات قایق بازمانده از پدرش شروع شده است ؛ با توجه به شروع خوب رمان ، تعلیق فضاهای داستانی و مشکلاتی که برای شخصیتها پیش می آید علیرغم تمام نقاط قوت شروع داستان ، به کندی صورت گرفته است و چندان خوشایند نیست . گریز نویسنده به گذشته و بازگویی شیوه ی ورود قایق به زندگی پدر و مرگ پدر اشکان نیزکلیشه ای پرداخت شده است مهم ترین کنش این فصل از داستان قرار دادن یک قاتل حرفه ای به نام اصغر قاتل، یک دانشجوی باستان شناسی ، پسر نوجوان و سرکار امیری در یک موقعیت حادثه زاست ، دیالوگهایی که بین شخصیتها در این صحنه از داستان رد و بدل می شود برای خواننده ی نوجوان جذاب است و نویسنده به خوبی از عهده ی توصیف فضا برآمده اما در این جا هم حضور قطب نما به دلیل اینکه می افتد کف کابین و خراب می شود ، کارکرد داستانیش را از دست می دهد بی معنا جلوه می کند گویی تفنگی را در صحنه ای نشان داده اند و آن تفنگ صرفا جهت پر کردن فضا وارد صحنه شده باشد و به نظر می رسد درست در موقعی که عقربه ی قطب نما تکان می خورد پیدا شدن جزیره اندکی غیر واقعی جلوه می کند و همزمان با آن دیالوگهای خشن سرکار امیری با غلامعلی در متن این بخش از داستان هم اندکی دور از فضای واقعی به نظر می رسد ، داستان را از زاویه دید اول شخص بازگوشده است و علیرغم وجود گره های متعدد که شامل آب گرفتگی جزیره ، تحقیقات برزو ، تلاش پاشا برای یافتن گنج ، تلاش معروف برای باطل کردن جادویی که پسرش را به بوزینه تبدیل کرده و و رود اصغر قاتل به جزیره ، از شخصیت پردازی بسیار خوبی برخوردار است ، فصلهای بعدی کتاب به یافتن گنج پنهان توسط اشکان و پاشا اختصاص دارد که به صورت بسیار ظریفی داستان را به ورطه ی تخیلات خوشایند یک نوجوان سوق داده است . داستان رئال وحادثه محور است اما تعدد حوادث نظم منطقی داستان را به هم زده است ، به طور کلی داستان دو پیرنگ دارد و نویسنده تلاش کرده است که باپیوند تلاشهای اشکان برای به دست آوردن قایق پدر و خطرات وجودیک قاتل حرفه ای به نام اصغر قاتل و ترفندهای مهندس موفق و سرکار امیری ، دو پیرنگ را به هم گره بزند ، در حقیقت عابدی با پر رنگ کردن خطرات حضور اصغر قاتل و از حاشیه کشاندن این موضوع به متن ، بین فضای تخیلی و واقعی رمانش تمایزی قایل نبوده است ، بسیاری از صحنه ها مانند توصیف تخریب بازاچه ، استحاله پیدا کردن پسر ناخداتوسط یک زن به کمک مراسم آئینی و تبدیل شدن مجدد او به یک انسان به باور پذیری داستان لطمه زده است و از دیگر ضعفهای منطقی داستان ، توصیفات راوی از مهندس موفق است که با کلاهبرداری زمین های مردم را به یک چهارم یا نصف قیمت می خرد و شایعه می سازد که جزیره به زودی به زیر آب فرو می رود اما در پایان داستان می بینیم که جزیره به نحوی خلق الساعه واقعا به زیر آب فرو می رود و پیشگویی های مهندی موفق درست از آب در می آید . در واقع داریوش عابدی در بسیاری از حوادث داستانش منطق داستان را نادیده می گیرد ، لحن نوشتار رمان کتابی و یکدست است و گاه در تناقض با شخصیتها قراردارد مثلا شخصیت دایی اشکان که بنگاه دار حقه باز و دغلیست با لحنی روشنفکرانه و با تیپ یک آدم تحصیلکرده معرفی شده است( پیوست به صفحه ی 71 کتاب ) رمان جزیره با وصف تمام نقاط قوتش در توصیف ، و شخصیت پردازی ها و نشان دادن فضاهای داستانی ، از انسجام موضوعی کمی برخوردار است و تعدد حوادث و گره های داستان به باور پذیری و, منطق بسیاری از صحنه ها لطمه زده است . به قلم : کوثرالماسی/مربی امورفرهنگی/مرکزشماره2سقز . [ شنبه 91/3/20 ] [ 11:11 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
خرداد را دوست ندارم ، شاید تنها ماهی ست که از بین ماههای تقویم دلم را نمی برد ، برایم خرداد تداعی روزهای امتحان است و بچه هایی که مضطرب و پریشان طول و عرض خیابان را به سمت مدرسه راه می روند ، از کنار بچه ها رد می شوم و می بینمشان که کتاب به دست سعی می کنند آخرین جرعه های کتاب را سر بکشند که گویا چونان نوشدارویی فرصتی اندک برای سرکشیدنش مانده ، این آثار را که هیچ ربطی به این حال و هوا ندارد در همین روزهای خرداد نوشته ام ، امید که بپسندید . ××× دوستت دارم / چون از چراغهای قرمز رد می شوی / و بالهایت / سیم های خاردار را / به سخره گرفته است / دوستت دارم / نه بخاطر اینکه / دوست داشتن دلیل ندارد/ دوستت دارم / چون مرز نداری ! ....( کوثر الماسی ) ××× همیشه جای این پرنده خالی خواهد بود / وقتی خیابانی ترا قدم بزند / وقتی بارانی / بر شیشه های دل شکسته بخورد / وقتی زنی چای بریزد برایت / و کسی نباشد / شعری تازه دم کند / جای این پرنده را / آه خواهی کشید / و به درخت روبرویت نگاه می کنی / که برف / از شانه هایش پر است ! .... ( کوثر الماسی ) ××× قشنگترین صدای جهان است / این کلید که قفل در را می گشاید / و خانه / بوی نان تازه و آمدنت می دهد ...! ( کوثر الماسی ) [ شنبه 91/3/20 ] [ 10:22 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |