مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز | ||
برای بچه ها قصه گویی می کردم که تلفن زنگ خورد و کسی از بیمارستان زنگ زد و خبر داد مریم مان آسمانی شده است . خبر تلخ بود و سخت بر جانم نشست. پرنده ی کوچک ما بعد ازتحمل چند سال رنج سرطان صبحگاه امروز به آرامش ابدی رسید . مریم ابراهیمی عضو شماره 1694 که پارسال همین روزها در مرکز دستهایش را گرفته بودیم و با هم کاردستی پرنده ی میناتوری درست می کردیم .... ، با هم اردو رفتیم و پشت تاب نشست و مربی ادبی مان تاب را نگه داشته بود برایش ....تمام این خاطرات به یکباره در ذهنم مرور شد ...کاردستی هایش را مربی هنری مان نگه داشته و از میان آنهمه کاردستی یک تاب را هنوز که هنوز است بخاطر مریم از قفسه ها کنار نزده است ..... ایمان دارم که پرنده ی رنج کشیده ی ما روی تاب خداوند نشسته است و دارد برای ما دست تکان می دهد . لطفا برای آرامش روح تمام کودکان عضو کانون که زمین را تاب نیاوردند و به آغوش خدا رفته اند صلواتی ختم بفرمایید .چیزی برای نوشتن ندارم جز اینکه احساس می کنم بعد از مانی ، این دومین باریست که داریم جای خالی کسی را رنج می کشیم ..... وسپاس بیکران و عرض تسلیت به همکاران ارجمند استانم در تمام بخش ها که سال پیش نهایت تلاششان را کردند تا مریم مان را با عروسکها و کتابهای کانون شاد و خوشحال نگه دارند ..... (( مرگ )) : می تواند همینقدر ساده باشد / همین که ترا بنویسد ،/ نتواند ترا بگوید... / میتواند سرش را پایین بیندازد / تا تو فکر کنی در عمرش بلد نبوده کتابی را بلند بخواند / بلند زندگی کند! :/ بلند و بزرگوار / مرگ باید همین شکل باشد / ناگهان بیاید / ناگهان ببرد / و هیچکس نداند / از تو هم چند تکه را / مرگ او برده است ؟!......... ( ک. الماسی )
[ یکشنبه 94/5/25 ] [ 12:23 عصر ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |