سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب یلدای 91 هم از راه رسید . در این شب یلدا علاوه بر اندوه هاو شادی های خودمان ، فاتحه ای بخوانیم برای روح سوختگان دبستان شین آباد و مرحوم مانی مرادیان عضو مرکز خودمان . هرچند شاید در گوشه و اطراف جهان ، بچه هایی باشند که نه بخاطر سوختن با آتش ، بخاطر فقر ، بخاطر سرما ، بخاطر مریضی و... به دام مرگ می افتند و نامشان در هیچ دلی حک نمی شود ، تا در آستانه ی شادی یا اندوهی فاتحه ای نثارشان کنیم . هرچه که هست ، به عنوان یک انسان و عنوان یک مربی ، که تازگی ها داغ مرگ یکی از اعضایش را : مانی مرادیان را ، به دوش کشیده  و هنوز به چهلمش نرسیده ، در میان شلوغی و ترافیک افکارش و کارش ، در گوشه های کتابخانه ، به صورت و صدای بچه هایش فکر می کند،  برخود واجب دیدم ، به مادر و پدر مانی مرادیان که پارسال شناسنامه ی بچه یشان را دادند دستم ( و چه می دانستم که مرگ دیگر هرگز شناسنامه اش را با مهر زنده به دستم بر نمی گرداند )  و امسال در تصادف جاده ی تبریز ،از دست دادیمش ،  تسلیت بگویم و با اثری کوتاه ، ادای دینی هم بکنم به بچه هایی که سوختند و به مانی هم بگویم که عزیزم ، به عکس های تابستانت که در کانون و در کلاسهای من گرفته ای، که نگاه می کنم ، یقین دارم ، جای تو خوش است و نگرانت نیستم ... ، نگران کتابهایی نیستم که برنگردانده ای ، نگران نبودنت در شب یلدا در کنار خانواده ات نیستم ، نگران شیطنت هایت دیگر ...نگران اینکه در ویژه برنامه ی یلدای مرکز که قولش را داده بودیم نیستی ...و اینکه تمام این متن را با اشک نوشته ام ... نگران جهانی هستم ، که روز به روز ، از تعداد فرشتگانش کم می شود ... :

آتش /

 ترا سوزاند /

تامن /

سالهای سال /

با آب /

بسوزم !...

( کوثر الماسی - آذرماه تلخ 91)


[ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 8:44 عصر ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 127
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 534955