سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صبح روز پنج شنبه است ، بچه ها تقریبا با یک ربع فاصله بعد از ورود خودمان به مرکز آمده اند ...، هشت و ربع ... نشان خواب آلودگی ندارند و سرحال و قبراقند ، جمعشان کرده ام برای کلاس کاردستی ، حرف می زنند ، شلوغ می کنند و صدایم بینشان گم می شود ، وسط کار که دارم با چسب مایع و برش های کاغذ ور می روم ، کلاس ساکت می شود ، مبین کلاس دوم ابتدایی است و کنارم نشسته و مشغول برش است ،  به محض ورود مربی هنری مرکز خانم رشیدپور ، مبین به طرفش رفته و کلاهش را برمی دارد و کله ی تراشیده اش را چونان مدال افتخاری با ذوق و شوق به مربی اش نشان می دهد، مربی لبخند می زند و می گوید : به به ! چقدر بهت میاد مبین جان  . مبین شاد و مشعوف از این استقبال گرم مربی اش  ، به سرجایش  ، کنار من برگشته و لبخندی حاکی از رضایت از تایید تغییر ظاهری اش بر لب دارد ، اواسط کلاس است و بچه ها مشغولند ، در حین برش هستم که برمی گردد و می گوید : خانم الماسی  ؟  - جانم مبین -  خانم می دونی اسم اون گوشی های جدید که آومده چیه ؟ اسم چند گوشی را نام بردم ، ولی گفت : نه ! اینها نیست و ادامه داد همانها که کامپیوتر تویش است ! گفتم آهان ! تبلت ؟ گفت : بله خانم ، آنها یک چیزی دارد به اسم فیس فوت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! که آدم را محتاط ( معتاد ) می کند .....پوزخند یعنی این بچه ها را با صدهزار کیلو عسل هم نمی شود عوض کرد... فقط می توان سر تراشیده یشان را بوسید و خندید .... خندید بر این دنیای معصوم کودکانه .... بر این پاکی سرشار ... بر این همه بی پرستیژی و سادگی ..... ( ک . الماسی ) .


[ پنج شنبه 92/11/3 ] [ 10:54 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
<      1   2   3      
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 203
بازدید دیروز: 88
کل بازدیدها: 533960