مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز | ||
پارسا احمدزاده متولد سال 1381 ، عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شماره دو سقز و هنرمند نرمه نی نواز نوجوان کردستانی ، امسال با حضور در شصت و هشتمین جشنواره ی بین المللی کتاب فرانکفورت ، مهمان کشور آلمان و بازدید کنندگان این نمایشگاه بود ، به همین بهانه با وی به گفتگو نشستیم تا ماحصل تجربه های خود را از این سفر فرهنگی برایمان بازگو کند : به نام حق ، با سلام لطفا در بیوگرافی کوتاهی معرفی مختصر ومفیدی از خود به خوانندگان این مصاحبه داشته باش : به نام خداوند جان آفرین ، پارسا احمدزاده هستم ، دانش آموز کلاس هشتم مدرسه ی شاهد ، تک فرزند و علاقه مند به موسیقی و هنر خاصه نای .از کودکی به موسیقی علاقه مند شدم و البته به طور جدی هشت سال است که ساز محلی استان کردستان : (( نرمه نای )) را می نوازم . به واسطه ی آشنایی با یکی از اساتید آواز سقز آقای بهنام طاهری و با نوازندگی ساز دایره وارد حرفه ی موسیقی شدم و سپس نزد استاد رضا صلواتی در آموزشگاه لاوژه بصورت رسمی آموزش موسیقی را شروع و ادامه دادم . تا کنون در چه جشنواره هایی حضور داشته ای و چه شد که راهی بلگراد و فرانکفورت و صربستان شدی ؟ در بسیاری از جشنواره های داخلی حضور داشته ام از جمله نهمین جشنواره ی موسیقی جوان که مقام اول این جشنواره را کسب کردم و در تالار رودکی تهران مورد تشویق حضار قرار گرفتم و بعد از این موفقیت به نمایشگاه های دیگری نیز دعوت شدم من جمله نمایشگاه کتاب فرانکفورت که بزرگترین نمایشگاه کتاب جهان در زمینه ی چاپ و نشراست ومن به همراه دوستم آلان فرخی دراین نمایشگاه با نواختن سازهای محلی کردستان ، اجرای زنده داشتیم . از تجربه های خوشایند و ناخوشایندت از این سفر هنری بگو، خاطره های این سفر و نکاتی را که برای تو این سفر را شیرین تر کرده است ؟!: یکی از خاطرات خوبم از این سفر ، حضور آقای فرهاد حسن زاده در این جشنواره بود ، در دومین روز از برگزاری نمایشگاه کتاب فرانکفورت که در غرفه ایران با عنوان «روز ادبیات کودک و نوجوان» نامگذاری شده بود ، اثری از فرهاد حسنزاده نویسنده ایرانی با حضورمصطفی رحماندوست، فریدون عموزاده خلیلی و رویا مکتبی رونمایی شد و البته من و دوستم از طرف آقای حسن زاده بسیار مورد لطف و مهر قرار گرفتیم و ایشان چند کتاب داستانی خودشان را نیز به ما اهدا کردند و همراهی و همکاری بسیاری موثری با من و دوستم داشتند . یکی از خاطرات ناخوشایندم از این سفر هم این بود که در یکی از روزهای اجرا ، بدلیل خستگی در غرفه ی نمایشگاه کتاب ایران ، خوابمان برده بود ( می خندد) و بازدید کنندگان با دوربین های گوشی همراه از ما عکس گرفته بودند و تصاویر ما را در شبکه های مجازی پخش کرده بودند و زیر تصاویر نوشته بودند : غرفه ی ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت !!! به این شکل خواسته بودند زحمات غرفه ی ایران در نمایشگاه را زیر سوال ببرند که البته بازهم لطف آقای فرهاد حسن زاده شامل حال ما شد و ایشان با درج مطلبی در روزنامه رشدجوان ، از ما حمایت کردند... ، راستش را بخواهید ما هر روزه از پنج صبح تا هفت عصر در نمایشگاه چندین اجرا داشتیم و همین صبح زود بیدار شدن ها و خواب ناکافی و خستگی مفرط حاصل از اجراهای متعدد در طول روز ، ما را دچار خواب ناگهان کرد و دیدن تصاویر خودمان در شبکه های اجتماعی و بازتابش نزد عموم ، برایمان خوشایند نبود .....(با لبخندو تاسف ) ... ( گوشی اش را در می آورد و عکسهایی را که در شبکه های اجتماعی از خود و دوستش و سفیر فرهنگی ایران منتشر شده است نشانم میدهد ، تاکید می کند که در آن هجوم رسانه ای فرهاد حسن زاده با انتشار تصویری از وی و دوستش در کانالش ، و درج اینکه دو نوجوان کرد در نمایشگاه کتاب فرانکفورت افتخار آفرینی کرده اند توانسته است تسلی خاطرشان باشد .تمام تلاشش را می کند که بزرگواری فرهاد حسن زاده را در این واقعه بازگو کند ). آینده ی خودت را چطور پیش بینی می کنی ؟ اگر امکانات کافی داشته باشم دوست دارم در رشته ی موسیقی ادامه ی تحصیل بدهم و نگذارم سازهای بادی استان کردستان بی میراث دار باشند . دوست دارم این هنر را سینه به سینه انتقال دهم و شاگردان توانمندی تحویل جامعه ی هنری بدهم . بهترین کتابی که در کانون مطالعه کرده ای ؟ : کرم سه نقطه اثر سروناز پریش . این کتاب را خیلی دوست دارم ، خصوصا تصاویرش را با آن چسب زخم بامزه !
من از سال اول ابتدایی عضو کانون بودم و این سالها نیز مرتب از کتابخانه و برنامه هایش استفاده کرده ام .کانون متاسفانه کلاس موسیقی ندارد که ای کاش داشت و جای کلاس های موسیقی در این مکان هنری بسیار خالیست ....ای کاش می شد به غیر از بلز ، سازهای محلی مثل دف و نرمه نای و سازهای کوبه ای آموزش داده می شد و کلاسهایی نیز برای کودکان ونوجوانان علاقه مند به این گرایش وجود داشت ، هم فرهنگ منطقه ی کردستان به کودکان و نوجوانان انتقال پیدا می کرد هم اعضایی مثل ما بجای رفتن به اموزشگاه های خصوصی از امکانات فضای دولتی استفاده می کردیم . اما خب.....، همینکه از کتابهای مفید و مربیان دلسوزش استفاده می کنیم هم خوب است، اما راستش کافی نیست ! ازمسوولان شهرستان هم گلایه مندم که هیچ واکنشی درقبال رفتن ما و حتی برگشتن ما از این رویداد فرهنگی از خود نشان ندادند. دریغ از یک لوح تقدیر ، تلفنی .... تبریکی ..... تشویقی .... هیچی !................ قصد داری بازهم در چنین جشنواره ها و رویدادهایی حضور داشته باشی ؟ اگر به درس هایم لطمه نزند بله . حضور درجشنواره ها را دوست دارم البته اگر نگاه حمایت گرایانه تری بجز حمایت خانواده ام داشته باشم ، هر انسانی حمایت و تشویق را دوست دارد ، دوست داشتم همچنانکه برای رشته های ورزشی در سطح شهر بنر می زنند ، این نگاه برای بخش هنری هم بود وحداقل یک خسته نباشید برای ما که هزارها هزار کیلومتر دورتر رفتیم وبرگشتیم به ما می گفتند. خودمان که نمی توانیم برویم بگوییم لطفا از ما تقدیر کنید! یا لطفا برایمان بنر بزنید ! .... ( می خندد ) ....... بهترین دوستانت در کانون ؟ بهترین خاطره ات از ما ؟ کیانوش ، معین ، مهران و...وبهترین خاطره ام مربوط به اجرای ویژه برنامه هایی بوده که در این مرکز اجرا کرده ام .کانون را همیشه با مهربانی خانم مربی هایش در حافظه ام داشته و خواهم داشت . بیشتر از کتابها بخاطر برخورد خوب مربی هایم ، به کانون می آیم . ممنون که در این مصاحبه و گفتگو شرکت کردی برایت آرزوی سربلندی می نماییم پارسا جان . من هم از شما قدردانی می کنم که تنها ارگانی بودید در سطح شهرستان که خبر مربوط به حضور ما را در نمایشگاه انعکاس و پوشش خبری دادید و البته مادرم هم گفت که در روزهایی که من در فرانکفورت بودم با خانواده ام تماس تلفنی داشته اید و به مادرم و خانواده ام تبریک گفته اید . این برای ما بسیار خوشایند و ارزشمند بود . از اینکه مرا لایق این گفتگو دانستید سپاسگزارم . (( مصاحبه از : سرگل رشیدپور - مربی فرهنگی مرکز شماره دو سقز - آذرماه 95 .))
[ دوشنبه 95/9/15 ] [ 2:25 عصر ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |