سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیلی از دردها عمومی ست ، درد ندانم کاری هاست ، درد روزهایی ست که آینده نگر نبوده ایم و خودمان را سپرده ایم به جریان روزمرگی ها ، به هر چه پیش آید خوش آیدها ، ... اما مرگ ناگهان با تلنگری هوشیارمان می کند تا دوباره در اگر ها گم شویم ، هرچند خوب بود که  این مطلب را روزهای آغاز سال می نوشتم و با پیام تسلیتی ، ادای دینی نیز می کردم به همکار از دست رفته یمان که صبحی به ناگاه رخت سفر بست و در جشنواره ی قصه گویی پارسال مهمان استان کردستان بود و صبحی که نامش را و خبر تصادفش را در روزنامه ی شاپرک خواندم، همان ناگهان مرگ سراغم آمد و همان ناچاری از پذیرفتن یک واقعیت تلخ  و همان لحظه ، که آدمی با خودش می گوید براستی که زندگی چقدر ناپایدار است ...این دو خط را برای کسانی نوشتم که در زلزله ی آذربایجان شرقی زیر خروارها خاک به آرامش رسیدند و یک افسوس ماند بر لبم و دوباره رفتم تا روزمرگی ها گم شوم ، هرچند که می دانم خانه ی مردگان در جهانی که خانه ی زنده هایش  آنقدر سست  بنیاد است که به لرزشی فرو می ریزد ، امن تراست  ....:

***

دو قدم مانده به بغض ترکیده ی زمین در تبریز / مرگ ایستاده است ! / در اولین ایستگاهی که منتظرش نیستی ، / ایستاده تا با بهتت عکس بگیرد / ایستاده تا یادت بیاورد / به تار مویت بند است  زندگی ...، / بند است زندگی !

(کوثر الماسی / مرداد ماه 91)

***

با مرگ آرام تر / امن تر /آسوده تر نفس بکش / ما روی زمین / هر ثانیه / دعاگوی بارش زلزله ای هستیم !... ( کوثر الماسی / مرداد ماه 91 )


[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 1:4 عصر ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 521556