سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر شما در مجالس عروسی ، جشن تولد ها ، مجالس ختم ، دید و بازدیدهای عید ، با دیدن هر بچه انگار طلای گرانبهایی  پیدا کرده اید و دنبال راهی برای پیدا کردن مادر بچه هستید تا با توضیح پیرامون اهداف و فعالیتهای کانون ، مادر و کودک را شیفته ی کانون کنید ، شما مربی موفقی هستید !! چندی پیش فرزند یکی از مربیان کانون که برای دیدار با مادرش به مرکز مان سر زده بود می گفت که توپ هیچ کدام از بچه های همسایه جرات نمی کند وارد حیاط ما شود زیرا فورا مادرم بچه هایی را که دنبال توپ آمده اند به صف می کشد و می پرسد کدامشان عضو بوده و کدامشان نیستند و اگر نیستند چرا نیستند ؟؟؟  و اگر هستند چرا نمی آیند ؟؟؟ و این تراژدی اینقدر تکرار شده که بچه ها دیگرجرات نمی کنند فوتبال بازی کنند ! اگر شما هنگام خریدهای روزانه با دیدن والدین بچه ها از خریدهایتان منصرف می شوید و دنبال والدین راه می افتید و با سلام و احوالپرسی گرم ، با این سوال تکرای والدین را در رودر بایستی قرار می دهید که چرا بچه هایتان به کانون نمی آیند ؟  بی شک شما مربی موفقی هستید . اگر با شنیدن خبر تولد هر کودکی از فامیل ،  ضمن تسریع در اهدای کادوی تولد در مهمانی ، از فواید و اهداف کانون برای مادر بچه سخنرانی می کنید و مجبورش می کنید از همان یک هفتگی تولد بچه اش به کانون فکر کند ، بی شک شما مربی خیلی موفقی  هستید ! اگر شما در هر زمان و هر مکان با دیدن هر بچه ای بلا نسبت شرطی شده و دنبال شگردی برای جذبش هستید ، شما مربی ای هستید که حرف ندارید از بس توانمند هستید ... اما چه می شود کرد ؟ بچه ها در فصل درس و مدرسه کم پیدایشان می شود و شما که دائم دنبال شکار بچه هستید ، در این فصل ، اندکی صبور باشید بهتر است ، دستتان خالی نمی ماند ، نمایش عروسکی دستتان را می بوسد و کلی جشنواره که هر هفته شما را از غصه ی نبود عضو به صورت کامل ، خارج می کنند !!!

گفتگوی یک مربی را در مطب دندانپزشکی با والدین یکی از اعضا در زیر بخوانید :

مربی : به به ! سلام والدین ! چرا احمد نمیاد مرکز ؟

والدین : سلام مربی ، احمد درس دارد !

مربی : پس بهش بگید بیاد کانون اونجا درسش  رو بخونه .

والدین : احمد مریض است !

مربی : خدا نکنه ، ما دوره ی هلال احمر رفتیم بهش بگید بیاد خودمون نسخه براش تجویز می کنیم .

والدین : بابای احمد نمیزاره !

مربی : به باباش بفرمایید با احمد بیاد ما کانون را بهش معرفی می کنیم .

والدین : باباش سفره !

 مربی : به باباش زنگ بزنید بفرمایید امروز باید با احمد به ما سر بزنه !

والدین : باباش سفر خارج از کشوره .

مربی : پس با عموش بفرستینش ! فعالیت انیمیشنمان جدیده !

والدین : احمد خودش انیمیشن  سه بعدی میسازه تو خونه خانم جان .

مربی : پس بیاد واسه نجوم .

والدین : خانم جان احمد کل صور فلکی رو بلده ، کلاس ساخت موشکهای فضایی ندارین ؟

مربی : نه!!!

مربی : پس لااقل واسه امانت کتاب بیاد.

 والدین : والله از اینترنت براش 1000 جلد کتاب دانلود کردیم ، فعلا مشغول اونهاست . خداحافظ .

مربی : فردا منتظر احمدم  ها !!!!

والدین : ببینم چی میشه ...

( فردا هرچی مربی منتظر احمد ماند ، احمد به مرکز نیامد ، مربی زنگ زد به منزل احمد تا بازهم پیگیر آمدنش باشد ، والدین بدلیل اینکه از مرکز روزی ده بار به شماره ی منزل احمد زنگ زده شده بود ، شماره را فروخته بودند !!!)

....( به قلم : کوثر الماسی)- آبان 91.


[ سه شنبه 91/8/23 ] [ 9:34 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 200
کل بازدیدها: 522818